یادداشت سردبیر، شماره ٢٢۵
جنبش ضد کاپيتاليستى؛
ايران در صف انفجار اجتماعى
سیاوش دانشور
آيا ايران تحت حاکميت جمهورى اسلامى از بحران کنونى جهان سرمايه دارى جان سالم بدر خواهد برد؟ آيا نوبت ايران ميرسد؟ آيا جمهورى اسلامى مستقل از جار و جنجالهاى جناحى و رقابت و جدال فرقه هاى اسلامى ميتواند بالانس خود را در اين دنياى متحول حفظ کند؟ آيا عروج مجدد جنبش توده اى عليه کل اوضاع موجود در ايران امکان دارد؟
کسانى که درکى ناسيوناليستى از سياست و فرهنگ و اقتصاد و مناسبات طبقاتى دارند٬ عمدتا به اين نوع سوالات يا پاسخ منفى ميدهند و يا با ترديد به آن مينگرند. بورژوازى که براى کسب سود مرز نميشناسد٬ همواره براى حفظ بازار داخلى بعنوان حياط خلوتى براى استثمار طبقاتى و گرفتن سهم بيشترى از سود سرمايه٬ در شيپور ناهنجار ناسيوناليسم مى دمد. بورژوازى٬ چه حکومتى و چه اپوزيسيونى٬ منافع اقتصادى طبقه خود را "منافع ملى" جار ميزند٬ تاريخ آدمکشى و سير جنگ قدرت و دست بدست شدن قدرت ميان بخشهاى مختلف طبقه حاکم را "تاريخ جامعه" نام ميگذارد٬ فرهنگ و ايدئولوژى حاکم و مسلط را "فرهنگ ملى" و "هويت ملى" نام ميگذارد٬ قانون حاکم را که چيزى جز انعکاس اراده طبقه حاکم در قلمرو حقوق و حق مالکيت نيست٬ "قانون جامعه و ميثاق ملى" نام ميگذارد. هر جا هم که اين خزعبلات در مقابل اعتراض و انتقاد اجتماعى تاب مقاومت ندارند٬ ارتش و نيروى سرکوب و دادگاهها و زندان حرف اول را ميزنند. طيف اپوزيسيونى چپ ناسيوناليست نيز با آويزان شدن به مختصات فرهنگى٬ علقه هاى قديمى٬ سنت ها٬ اخلاقيات عهد عتيقى٬ و رسوبات استبداد و اختناق سياسى تحت عنوان "تحليل مشخص از شرايط مشخص"٬ همان سيستم نگرشى طبقه حاکم را با کمى تفاوت تکرار ميکند. برخى از سر مخالفت با امپرياليسم و ارتجاع بزرگتر زير عباى استبداد کوچک و "وطنى" ميخزند. حتى آنهائى که ناسيوناليسم و تبئين ناسيوناليستى ظاهرا جاى زيادى در تبئين و نگرش سياسى شان ايفا نميکند٬ ارزيابى شان "ناخودآگاه" ملهم از تلقيات ناسيوناليستى رايج در مورد روند سياسى در ايران در متن دنياى متحول و بحران زده امروز است.
اين واقعيت که هنوز جهان سرمايه دارى تحت حاکميت دولتها و بر اساس تئورى "دولت – ملت" کار ميکند و در هر گوشه اين کره خاکى مشتى مفتخور و آدمکش سگ پاسبان منافع سرمايه اند٬ در اين حقيقت بنيادى که دنياى امروز دنياى سرمايه دارى است و قوانين حاکم بر آن در اقتصاد و سياست و فرهنگ و مناسبات اجتماعى بناچار از چهارچوبهاى جهانى تر و منطقه اى تر و فراکشورى تاثير ميپذيرد را نميتوان نديد و در محاسبات وارد نکرد. امروز حتى آخوند دايناسورهاى حکومتى ميدانند که براى جا خالى دادن از مخاطرات سياسى و اقتصادى که حکومت را تهديد ميکند و براى بقاى نظام منحوس اسلامى٬ بايد در شکافهاى جهانى بازى کنند و براى هر دوره تهديد راه حلهاى مناسب را پيش رو بگذارند. آن واقعيتى که از فرانسه و اسپانيا تا ايتاليا و يونان را درنورديد و امواج آن به خاورميانه و شمال آفريقا رسيد٬ و مانند انفجار ثانوى موج را به کشورهاى اروپا و آمريکا برگرداند و نهايتا به پديده اى جهانى با ابعاد غير قابل پيش بينى تبديل شد٬ تا همينجا مهر بطلانى به هر نوع تئورى و تبئين ناسيوناليستى و تقليل گرايانه در باره تحليل اوضاع جهان و بحران اقتصادى و پيامدهاى آن کوبيده است. به همين اعتبار هيچ کشورى٬ با تاکيد دو خطى٬ هيچ کشورى در دنياى امروز٬ مستقل از اينکه تا چه اندازه از موج تلاطمات سياسى و اقتصادى جهانى تاثير ميپذيرد٬ نميتواند در قبال شرايط نوين جهانى و توقعاتى که به صحنه آمده است بگويد "انشالله گربه است" و در گوش گاو بخوابد. به طريق اولى ايران بعنوان يک کشور مهم منطقه خاورميانه و يک بازيگر جدال تروريستى جهانى٬ بعنوان کشورى که نفرت مردم از آن بى حد و حصر است٬ کانون مهمترين تحولات خواهد بود. اين تحولات هم ميتواند ويرانگر و ميليتاريستى باشد و هم ميتواند با اتکا به تجارب تاکنونى دنياى امروز عليه نظام کاپيتاليستى سطح نوينى از تحرک انقلابى را به صحنه آورد.
وقتى کشتى اقتصاد آمريکا به گل نشست و اتکا به ميليتاريسم و عربده کشى راست افراطى نتوانست روند افول اقتصاد آمريکا را در قلمرو جهانى بعنوان يک ابر قدرت جبران کند٬ امواج بحران اقتصادى و روندهاى پايه اى خود را ديکته کرد. از کارشناسان اقتصادى طبقه حاکم و رسانه ها تا نيروهاى اپوزيسيون و چپها عمدتا٬ حال با هر اختلافى٬ بر طبل تو خالى "بحران مالى" و "بحران نئوليبراليسم" کوبيدند. معنى ايجابى اين تزها چيزى جز اين نبود که اين بحران سرمايه دارى نيست. ناگهان بوش ميليتاريست و اوباماى سفير "تغيير" در پروژه نجات بانکها و بنگاههاى سرمايه دارى متحد شدند! از مونارشيست و جمهوريخواه تا سوسيال دمکرات و سوسياليست طبقه حاکم نسخه شان نجات سرمايه دارى شد. تهاجم به جيب خالى مردم٬ به حقوق ناچيز کارگر٬ به بهداشت و درمان و آموزش لگد مال شده٬ راهى براى "نجات" مولتى ميلياردهائى شد که سودشان افتاده بود و خط مشى اقتصادى هار بازار آزادى شان کل سيستم اقتصادى - اجتماعى را دچار بحرانى لاينحل کرده بود. وقتى مردم تونس قيام کردند و امواج قيام و خيزش انقلابى کشورهاى منطقه را درنورديد٬ کمى عقب نشستند و "بهار عربى" را نويد دادند تا شايد بتوانند واکنش به بحران سرمايه دارى را قرنطينه "ملى" کنند! وقتى همه متوجه شدند که ديکتاتوريهاى سرمايه در اين بخش جهان رفتنى اند و امواج به اسرائيل و عراق نور چشمى و اخيرا ترکيه رسيد٬ ديگر همه تئوريهاى پيش گفته و صدها من مقاله و سخنرانى درست مانند سرمايه هاى بازار بورس دود شدند و هوا رفتند! وقتى التحرير جهانى شد و در مهد دمکراسيهاى غربى پارلمان و قانون و دولت مورد تهاجم و اعتراض قرار گرفت حضرات کمى بيدار شدند٬ ژست هاى دمکراسى و ليبراليسم و حقوق بشرى را تا اطلاع ثانوى در انبارى گذاشتند و بجاى آن قوانين ويژه و سرکوب و خشونت عليه گرسنگان را به دستور روز تبديل کردند. وقتى از دست بردن به ابزار ميليتاريسم تا سياست اعمال مجازات جمعى کارگران و محرومان نتيجه نداد و در فاصله يکسال و نيم سرمايه دارى عليرغم تمام تمهيدادت اقتصادى و نفى هر سوبسيد اجتماعى اکثريت و دادن سوبسيد به اقليت مولتى ميلياردر٬ بحران تعميق شد و فواصل روزهاى سياه اقتصاد جهانى نزديک و نزديک تر شد٬ سران بورژوازى ناچار شدند بگويند که "اقتصاد جهانى در انتظار يک سقوط وحشتناک است"! صبح بخير خانمها و آقايان! اينها هنوز از نتايج سحر است!
و امروز به ١۵ اکتبر رسيديم. جهان زير پاى محرومان ميلرزد. اعاده جامعه٬ اگرچه به زبان هنوز الکن و با هر نوع محدوديتى٬ آغاز شده است. اگر ديروز سرمايه دارى با بحران اقتصادى و بحران بى اعتبارى روبرو بود٬ امروز با بحران بقا روبرو است. طولى نکشيد که شعارهاى جنبش ضد کاپيتاليستى و روشهاى مبارزه توده اى چهارچوبهاى دوران جديد را ترسيم کردند. تمام آنچه زمانى "اتوپى" و "آرمانشهر" و "تمام شده" تلقى ميشد٬ در ابعادى باور نکردنى به صحنه بازگشته است. سونامى جنبش ضد کاپيتاليستى جهان را درمينوردد و بتدريج خود را از خرافات ناسيوناليستى و مذهبى و اصل اصالت دولت و قانون مى تکاند. راديکاليسم اجتماعى بار ديگر خود را به بستر اصلى سياست تحميل ميکند و دمکراسى در پيشرفته ترين پايگاههاى خود به ارتجاعى صرف تبديل ميشود. اين جنبش هنوز محدوديتهاى اساسى زيادى دارد٬ شرايط در هر کشورى به تناسب موقعيت سرمايه دارى و چهارچوبهاى حکومتى يکسان نيست٬ نيروهائى که به صحنه آمده اند و تلاش دارند به چهارچوبهاى اعتراضى قالب بزنند همان تمايلاتى را نمايندگى نميکنند که امواج ميليونى را عليه وضع موجود به خيابانها کشيده است. کشمکشى طبقاتى در ابعاد گسترده آغاز شده است که فعلا چشم اندازى کوتاه مدت و حتى ميانمدت براى پايان آن نيست. آينده اين کشمکش در گرو پراتيک انقلابى انسانهاى بيشمارى است که سهم شان و آينده شان را از دنياى کنونى طلب ميکنند.
ايران تافته جدا بافته نيست. کسانى که فکر کند ايران تحت حاکميت جمهورى اسلامى کارى به کار دنياى پيرامونشان ندارند٬ يا از آن تاثير نميپذيرد و يا "سبز" ميماند٬ تنها دارد سر خودش و مردم کلاه ميگذارد. کسانى که فکر ميکنند در اين اوضاع ميتوان براى ايران نسخه "اصلاحات" و "انتخابات آزاد" و "تمرين دمکراسى" و ترهاتى از اين قبيل پيچيد٬ دارند آب در هاون ميکوبند. شانسى براى نجات ارتجاع اسلامى و ممانعت از خيزش انقلابى کارگران و مردم محروم ندارند و على الابد گروه فشار ارتجاع سرمايه دارى خواهند ماند. اين بورژوازى "وطنى" کفگيرش به ته ديگ خورده است. آوار بن بست و بى اعتبارى سرمايه دارى روى سر اين اپوزيسيون هم ريخته است. نميتواند آشکارا در مقابل اعتراض توده اى به سرمايه در سطح جهان بايستد٬ همه تئوريهاى يک من يک غاز پست مدرنيستى تا شبه دمکراتيک و اسلامى و ناسيوناليستى و مخملى اش پوچ و باطل شده اند. سنگر اساسى اين قطب بورژوازى ايران آنتى کمونيسم است. اين آنتى کمونيسم حتى در روزهائى که در سارايوو شعار "زنده باد کمونيسم" سر ميدهند و در قلب اروپاى دمکرات "زنده باد سوسياليسم" رخ زيبايش را نشان ميدهد٬ از تک و تا نيافتاده است. سرنوشت اين قطب يا به سعه صدر خامنه اى و پروژه "فقاهت مشروطه" گره خورده است و يا به ماشين نظامى آمريکا. راه سومى به رويشان باز نيست.
مردم ايران اينروزها عليرغم دست و پا زدن در باتلاق فقر و فلاکت و نکبت اسلامى٬ با علاقه رويدادهاى جهان را دنبال ميکنند. در محافل رفتار سمبوليک حمل تابوت خامنه اى و بشار اسد در سوريه بحث ميشود. انتظار سقوط بشار اسد شايد بيشتر از سرنوشت اوضاع در مصر مورد علاقه مردم در ايران است. جوانان با ديدن صحنه هاى پر شور در کشورهاى جهان توقع شان دهها مرتبه بالاتر رفته است. اميدشان به آينده بيشتر شده و الگوهاى مبارزاتى برايشان روشن تر از پيش شده است. اپوزيسيون ورشکسته بورژوائى ايران٬ اسلاميون مغضوب شده بجاى خود٬ در چشم اين مردم با توجه به رويدادهاى جهانى سکه پول شده است. تنها اقشارى که دست شان به دهن شان ميرسد و در بودن حکومتهائى از نوع ديکتاتوريهاى اسلامى براى پارو کردن پول ذينفع اند٬ در انتظار "معجزه" و يا تهاجم نظامى به ايران و سر کار آوردن عمر سليمان و تنطاوى ديگرى هستند. همانها که پايه اجتماعى ارتجاع سرمايه دارى در ايران بوده و خواهند بود. اما طبقه کارگر٬ اکثريت مردم محروم٬ بيشتر زنان که حتى هويت انسانى و حرمت شان سلب شده٬ اکثريت نسل جوانى که در اين حکومت آينده اى براى خود نميبيند٬ امروز بالقوه خواهان تحول انقلابى است.
مضاف بر اينها حکومت اسلامى به نفس نفس افتاده است. بحران همه جانبه و قديمى حکومت به مراحل خرد کننده رسيده است. بحرانهاى جهانى و منطقه اى موقعيت حکومت را وخيم تر از هر زمانى کرده است. اقتصاد ايران ورشکسته و در حال فروپاشى است. فساد و جنايت تمام جوارح حکومت را در بر گرفته است. نامشروع بودن حکومت به امرى روشن و يک فرض تبديل شده است. فقر و فلاکت و تن فروشى و اعتياد و جنايت جامعه را در آستانه انهدام قرار داده است. اختناق و کشتار و اعدام و سرکوب نتوانسته هيچ مانعى در پروسه فروپاشى و خواست سرنگونى حکومت اسلامى ايجاد کند. جناح هاى حکومتى به جائى رسيده اند که ديگر بيش از هر زمانى هذيان ميگويند و در مقابل جامعه اى ناراضى و جان به لب رسيده به بن بست رسيده اند. آيا جنگ ميتواند به داد حکومت برسد؟ وقوع هر جنگ احتمالى که هدفى فراتر از ايران و جمهورى اسلامى را دنبال خواهد کرد٬ بطور موقت ميتواند صحنه را عوض کند اما به بقاى جمهورى اسلامى براى يکدور قابل پيش بينى منجر نخواهد شد. در ايران برآمد جنبش عظيم توده اى و انقلابى براى نفى اوضاع موجود٬ با سطح بسيار بالاترى از راديکاليسم تجربه شده در کشورهاى منطقه عينى ترين و ممکن ترين احتمال سياسى است. جنبش ضد کاپيتاليستى در ايران به سرعت به مصاف جمهورى اسلامى خواهد رفت. اين جنبش يک پاى کشمکش برسر آينده سياسى جامعه ايران است. ايران در صف انفجار اجتماعى است. *
١٩ اکتبر ٢٠١١